خدا یا بس است دیگرررررررررررررر
خسته شدم از بس آدما اومدن و رفتن
شدم مثل ی جزیره
تصورشو بکن
تنها نشستی و یکی از دور داره به سمتت میاد
خوشحال میشی میری به استقبالش
میاد تو چشات نگاه میکنه و میگه جزیره اگه تو نبودی غرق میشدم.....
جزیره مرسی که هستی
جزیره دوستت دارم
وای دلم به حالم خودم میسوزد که چقدر ساده لوح شده ام
بودنش را میپذیرم به او عادت میکنم
براحتی در دل جزیره چادر میزند و به گشت و گذارش میپردازد
جزیره ام آرام به او نگاه میکند میگوید خدایا شکرت.....
اما یک روز با رسیدن اولین قایق مسافر جزیره کوله بارش را میبندد
تشکری میکند و میرود
جزیره در خود میشکند و هزار سوال که اگر رفتنی بودی چرا وابسته ام کردی
چرا دلم را تکاندی...... چرا هزاران شعار از آینده دادی
و چرا..........................
اما مسافر چشمش فقط به قایق است............
جزیره می ماند و رد پای مسافر در دلش.........
اشتباه از جزیره است چرا که او باید بپذیرد که محل استقرار موقت است
خدایا خسته شده ام از جزیره بودن از لحظه ای شاد بودن
یا قرقم کن یا به دریا بگو مسافری را سمت من نیاورد
راستی امشب تولد جزیره است..........
امشب دوباره جزیره تنها شد ...........برای بار دوم
چقدر سخته که کسی نیست تولدش و بهش تبریک بگه
چقدر سخته که کسی نیست آرومش کنه جز موج هایی که تعنه هاشونو تو صورتش میکوبن
آسمونی که داره میباره و قطره هاشو تو سرش میزنه
امشب جزیره با خودش عهد بسته که دیگه به کسی اعتماد نکنه
امشب خودشو داغ میکنه امشب جزیره میسوزه و جز ی خاکستر خشک چیزی ازش نمیمونه.......
آهای مسافر سرت و بگیر بالا جزیره اشکاش تو آبه و کسی نمیبینه.....
سرتو بگیر بالا دلش شکسته ظاهرش ترکم ور نداشته......
هنوزم جزیرس فقط مشکی شده تو سرت و بگیر بالا....................
نظرات شما عزیزان: